فالمان هر چه باشد
باشد...
حالمان را دریاب.
خیال کن " حافظ " را گشوده ای و میخوانی...
" مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید..."
تو را نه
عاشقانه
.....
نه
عاقلانه
.....
و نه حتی
عاجزانه
.....
که تو را عادلانه در آغوش میکشم...
عدل مگر نه آن است که هر چیز سرِ جای خودش باشد...؟؟؟!!!
چه حس قشنگیه وقتی میشی مَحرَم دلِ یکی
یکی که بهش اعتماد داری...
بهت اعتماد داره...
از دلتنگی هاش برات میگه ...
از دلتنگی هات براش می گی ...
آروم میشه
آروم میشی
حسی که هیچوقت به تنفر تبدیل نمیشه.
( امیدوارم حس من و کپلی جونم هم همینجور هیچوقت به تنفر تبدیل نشه...)
خدا
وقتی " تو " را می آفرید
فقط به یک چیز فکر میکرد:
به " من " ...!!!